بسم الله الرحمن الرحیم
...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
لیجزیهم الله احسن ما عملوا و یزیدهم منفضله و الله یرزق من یشاء بغیر حساب .
در آیات پیش به این نتیجه رسیدیم که خداوند متعال اصلهمه هدایتهاست و برای نور هدایتخودش مثالی ذکر کرد و فرمود:
«یهدی الله لنوره من یشاء» خدا هر کس را که بخواهد به این نورشهدایت میکند.
یکی از آثار اینکه انسان از نور هدایت الهی استفاده کند ایناست که عمل انسان ارزش پیدا میکند،یعنی چه؟
انسان یک سلسله اعمال و کارهایی در دنیا انجام میدهد وبلکه تمام زندگی انسان تلاش و حرکت و کار است.شما از اولصبح که بیدار میشوید،چه به خودتان نگاه کنید و چه به مردمدیگر،میبینید همه زندگی تلاش و حرکت و جنبش و دوندگی وکار است.اگر بپرسید برای چه؟البته مقصدها خیلی فرق میکند، ولی همه در نهایت امر یک چیز میخواهند و آن سعادت خودشاناست.
انسان بالفطره طالب سعادت خودش است نه طالب شقاوتخودش،و اگر دنبال کارهایی میرود که منجر به شقاوتش میشود،آن کار را نه به قصد اینکه به شقاوت برسد انجام میدهد بلکه در همانحال نیز به خیال خودش سعادتش در این راه است.پس انسان به طور قطع ومسلم از عمل و کار و تلاش خودش،سعادت خودش را طالب است وهیچ کس قصدش این نیست که از تلاش و حرکت و فعالیتششقاوت نصیبش بشود.البته گاهی انسان تلاشهای زیادی در همیندنیا میکند به خیال اینکه به سعادت نائل بشود،بعد از مدتی خودشمیفهمد که تمام این تلاشها بیهوده بوده است و یا میبیند که از اینتلاشها نتیجه معکوس گرفته است و اگر تلاش نمیکرد برای سعادتشبهتر بود.
یکی از آثار ایمان به خدا و روشن شدن به نور خدا این استکه عمل انسان ارزش واقعی پیدا میکند،یعنی وضعی پیدا میکندکه واقعا عمل و تلاش انسان موجب سعادت انسان میشود آن همسعادت ابدی.اینجا مسالهای طرح میشود که در آیه بعد بیشتر بر آنتصریح شده است و آن این است که آیا کار خوب انسان و کار بدانسان بستگی به ایمان انسان دارد، یا ندارد،کار خوب به هر حالخوب و سعادت بخش است و لو انسان به نور الهی روشن نشده باشد وکار بد هم برای انسان به هر حال بد است و لو آنکه انسان ایمانداشته باشد و به نور الهی روشن باشد؟این یک مسالهای است که زیادمطرح میشود و مخصوصا جوانهای امروز این سؤال را زیاد مطرحمیکنند،به این صورت که میگویند چه دلیلی هست و چه لزومی دارد که برای اینکه عمل انسان مقبول درگاه خدا واقع بشود انسانحتما به خدا اعتقاد داشته باشد،مسلمان باشد، ایمان داشته باشد،یابه تعبیری که در این آیات هست به نور الهی روشن شده باشد،کارخوب به هر حال خوب است،خدا هم که غنی است،پس برای خداچه فرق میکند که بندهای که کار خوب و یا کار بد میکند او رابشناسد یا نشناسد،خدا چون خداست و بزرگ و عظیم و غنی وبی اعتناست،نباید بین بندگان-چه آن بندهای که او را میشناسدو در درگاه او سر تعظیم فرود میآورد،نماز میخواند و روزه میگیرد،وچه آن بندهای که اساسا او را نمیشناسد و بلکه نسبت به او مخالفو یاغی است ولی در عین حال اینها هر دو کار خوب میکنند-فرقبگذارد.پس روز قیامت نباید مساله ایمان،حسابی داشته باشد،فقط باید عمل حساب داشته باشد،بنابراین اگر یک آدم مادیمسلک منکر خدا و منکر همه پیغمبران خدا کار خیری کرده،مثلاخدمتی به بشریت کرده است،خدا باید او را به بهشت ببرد،همان طور که اگر یک بندهای که او را میشناسد کار خوب بکند،باید او را به بهشت ببرد،و غیر از این هم نمیتواند باشد.اگر غیر ازاین باشد باید بگوییم خدا-العیاذ بالله-مثل آن رؤسایی است کهمیان افرادی که میآیند تعظیم میکنند و تملقش را میگویند و آنافرادی که پیش او نمیآیند تعظیم کنند و تملق بگویند فرقمیگذارد،در صورتی که ما میگوییم رئیس خوب آن رئیسی استکه هیچ فرقی میان افراد از این نظر نگذارد،فقط به کار افراد توجهکند،اگر دید کار فرد خوب است به او پاداش بدهد.این موضوع راخیلی از افراد به صورت اشکال و ایراد سؤال میکنند و من خودم درآخرین بخش کتاب عدل الهی همین مساله را مطرح و مفصل درباره این موضوع بحث کردهام.اکنون به تناسب این سه آیه،مقداری از اینمطالب را عرض میکنم.
این صورت اشکال،و حال آنکه ما میبینیم قرآن تنها رویعمل تکیه نمیکند،روی عمل و ایمان هر دو تکیه میکند. میبینیدقرآن همیشه میگوید: «الذین امنوا و عملوا الصالحات» آنان کهایمان دارند و عملشان صالح است.قرآن برای نیل بشر به سعادت،نهبه ایمان تنها اتکا میکند-که بگوید اگر ایمانت درست بود دیگراهل سعادت هستی،عملت هر چه بود، بود-و نه به عمل تنها تکیهمیکند که بگوید: «الذین عملوا الصالحات سواء امنوا او لمیؤمنوا» میخواهد ایمان داشته باشند یا ایمان نداشته باشند،بلکهقرآن میگوید اعمال و عمل صالح هر دو.
البته عدهای هم بودند از آن طرف که میگفتند عملهیچکاره است و هر چه هست ایمان است.در میان خودمان همهستند افرادی که عمل را تحقیر میکنند و میگویند عمل در سعادتانسان اثر ندارد و فقط ایمان مؤثر است،عدهای هم از این طرفمیگویند باید عمل اثر داشته باشد نه ایمان،و عجیب این است کهمدعی هستند خود قرآن هم در بعضی آیات همین مطلب را تایید کردهاست،مگر خود قرآن نمیگوید: «ان الله لا یضیع اجر المحسنین»
خدا کار نیکوکاران را ضایع نمیکند،-نمیگوید آن نیکوکار مؤمنباشد یا نباشد-و یا: «انا لا نضیع اجر من احسن عملا» (1) هر کسیکه کار خیری بکند ما اجرش را ضایع نمیکنیم.
این سؤال هم بیشتر از اینجا مطرح میشود که میگویند ماافرادی را سراغ داریم که اینها خدمات بزرگی به بشریت کرده ومیکنند و حال آنکه مسلمان نیستند و بعضی از آنها نه تنها مسلماننیستند و ایمان به اسلام و پیغمبر اسلام ندارند، بلکه اساسا به خداایمان ندارند و خدا را نمیشناسند.مثلا آن کسی که پنیسیلین راکشف کرد چه خدمت بزرگی به بشریت کرده،چقدر بیماریها بودکه قبل از کشف پنیسیلین غیر قابل علاج بو و چقدر کودکانمثلا به همین بیماری دیفتری میمردند و معالجه نمیشدند،اما بعد ازکشف پنی سیلین معالجه میشوند.همین طور آن کسی که واکسنضد کزاز را کشف کرد،و دیگران.آیا میشود گفتخدا عمل ایناشخاص را به جرم اینکه ایمان نداشتهاند نادیده میگیرد؟
حال ببینیم قضیه از چه قرار است و مطلب چگونه است.
خدا یک اصلی را در قرآن بیان کرده است که این اصل ما را کاملاروشن میکند و آن اصل این است:در سوره بنی اسرائیل میفرماید:
من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نریدثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا،و من ارادالاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهممشکورا،کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک و ماکان عطاء ربک محظورا . (2)
خلاصه این آیهها این است که هر کسی در هر راهی کهتلاش کند و به سوی هر مقصدی که برود و فعالیت کند،خدا اجرشرا در همان مقصد ضایع نمیکند.خدا این عالم و این دستگاه هستیرا به صورت یک دستگاه آماده برای کشت کردن و محصول برداشتنساخته است.شما از یک مزرعه چه انتظاری دارید؟انتظار داریدکه آنچه را کشت میکنید بردارید،اما از مزرعه-هر اندازه مزرعهخوب و عالی باشد-این انتظار غلط است که انسان یک چیزی راکشت کند و چیز دیگری بردارد و این اساسا معنی هم ندارد.شمااگر در یک مزرعه مساعد و آماده،مثلا گندم بکارید گندمبر میدارید،جو بکارید جو بر میدارید،درخت میوه بکارید میوهبرداشت میکنید،اگر گلابی غرس کنید گلابی بر میدارید و اگرحنظل بکارید حنظل،اگر خار بکارید خار برداشت میکنید و اگرگل بکارید گل.
معنی یک مزرعه عالی و نمونه این نیست که به هر حال گلبدهد اعم از اینکه من خار بکارم یا چیز دیگر،یا برنج و یا گندممحصول بدهد،من ارزن بکارم یا جو.این غلط است.
انسانها در تلاشهایشان مقصدی دارند.درست است که همهطالب سعادت هستند ولی سعادتشان را در چه چیزی جستجومیکنند؟یک وقت هست انسان در این دنیا تلاش میکند،عملمیکند،زحمت میکشد برای محصولی و نتیجهای که میخواهد درهمین دنیا بگیرد و اصلا به خدا و آخرت هم کاری ندارد،یعنی بذریکه میپاشد فقط بذر دنیایی است،کاری میکند برای نتیجهای درهمین دنیا.اما یک وقت هست انسان کاری میکند نه برای نتیجهمادی در این دنیا،بلکه برای اینکه قرب به حق پیدا کند،به خدانزدیک شود و در جهان دیگر محصولی بردارد.قاعده این است کهاگر کسی بذری برای آن جهان کاشته است در آن جهان به او بدهند و اگر بذری برای این جهان کاشته است در این جهان به او بدهند.
قرآن میگوید «کلا نمد» ما مدد خودمان را،هم به آنان کهخدا خواه و آخرت خواه هستند و مقصدشان بالاتر از مادیت استمیرسانیم و هم به آنها که نمیخواهند تا آنجا بروند و میخواهندمحصول و نتیجه را در همین جا بگیرند،با یک تفاوت و آن اینکهچون دنیا دار تزاحم علل و اسباب استخدا تضمین نمیکند که هرکس برای دنیا و مقصد دنیا تلاش کند صددرصد به آن میرسد،چون ممکن است به موانعی بر بخورد،بذری را بپاشد برای اینکه دردنیا نتیجه بگیرد ولی بذرش در همین جا فاسد و خراب بشود و آفتیبه آن برسد،نه افرادش را تضمین میکنیم که به همه صد در صد بدهیمو نه در همه اعمال تضمین میکنیم که در همه اعمال صددرصدبدهیم.بذری که به مقصد دنیاستخیلی از اوقات به آفت بر میخورد،ولی بذری که برای خدا و برای تقرب به حق و برای آخرت پاشیدهشود،دیگر تخلف پذیر نیست.آن[بذر]مطابق با مزاج هستی استو تخلف نمیپذیرد،و بلکه بیش از مقداری که شخص کاشته استمحصول میدهد.
حال من از شما میپرسم این اصل کلی چطور است؟آیااین اصل کلی یک اصل منطقی استیا منطقی نیست؟در آیاتدیگری هم این مطلب به صورت دیگری آمده است.در سوره شوریمیفرماید: «من کان یرید حرث الاخرة نزد له فی حرثه و من کانیرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الاخرة من نصیب» (3) (اصلا اینتعبیر کشت و زراعت کردن از خود قرآن است)هر کسی که بخواهد بذر را به قصد آخرت بپاشد-یک بذر به قصد آخرت،نه اینکه دو جوربذر داریم:بذر دنیا و بذر آخرت،یک بذر با نیت انسان فرق میکندکه آن را به نیت آخرت بکارد یا به نیت دنیا-هر کسی که قصدشکشت آخرت باشد به او میدهیم،زیادترش را هم میدهیم و هرکسی هم که قصدش دنیا باشد(نمیگوید که میدهیم و بیشتر از آنچیزی به او میدهیم)او را هم محروم نمیکنیم: «نؤته منها» (4).
به نظر شما این اصل و این مطلب یک حرف منطقی استیاحرفی است که منطقی نیست؟به نظر نمیرسد که کوچکترینایرادی بشود به این مطلب گرفت و اگر غیر از این بود منطقی نبود.
حال سخن قرآن در مورد اینکه عمل چه کسی مقبول است وعمل چه کسی مقبول نیست،این است که آن کسی که برای دنیاتلاش میکند حتما هدفی دارد،اگر شهوت و معروفیت است،محبوبیت است،پیشرفت کشورش است،بلند شدن آوازه هم نژادان ومردم کشورش است،به نتیجهاش هم میرسد،اما[در]کاری کهبرای این مقصد انجام شده است دیگر توقع نداشته باشید که انسانبه آن مقصد دیگر برسد،یعنی او کار را کرده نه برای اینکه به خدانزدیک شود بلکه برای اینکه به مردم نزدیک بشود،به مردم هم نزدیکمیشود اما نمیتواند بگوید به خدا هم نزدیک میشود.مگر میشودکه آدم راه بیفتد برای یک مسافرتی و مثلا قصدش این باشد کهبه طرف قم برود ولی به طرف شمال تهران حرکت کند و بعد بگویدمن به طرف شمال میروم ولی بالاخره به قم میرسم.این دیگرنمیشود،اگر انسان به طرف شمال حرکت کرد به شمال میرسد واگر به طرف جنوب حرکت کرد به جنوب میرسد،از هر جادهای کهانسان حرکت بکند به نهایت آن جاده میرسد.
ایمان از این نظر شرط[قبول عمل]است،نه اینکه-العیاذبالله-خدا میگوید عمل کسانی را که پیش من تملق میکنند قبولمیکنم و دیگران را با اینکه عملشان یکسان است،رد میکنم،نه،آنکسی که ایمان ندارد و اصلا خدا را نمیخواهد خدا هم مال اونیست.آن کسی که ایمان ندارد آخرت را نمیخواهد،وقتی آخرترا نمیخواهد دیگر نمیشود آن را به او داد.در آخرت به انسان آنچهرا که خواسته است میدهند،معنی ندارد که آنچه را که نخواسته وبه سوی آن نرفته است به او بدهند.بله،برای اینکه اصل عمل کسیمقبول باشد شرطش این نیست که انسان مثلا حتما مسلمان و شیعهباشد.اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد و خدا را بشناسد و به آخرتاعتقاد داشته باشد و کاری را برای خدا و آخرت انجام بدهد آنکارش فی حد ذاته در درگاه الهی قابل قبول است مگر آنکه آفتیایجاد کند و آن را از بین ببرد که نام آن آفت«عناد»و«کفر»استکه آن را توضیح میدهم.آن کسی که پنی سیلین را کشف کردهبه افراد بشر خدمت کرده ولی هدف و منظورش از این خدمت چهبوده است،هر منظوری که داشته،خدا او را به همان منظورشمیرساند،نه به منظوری که نداشته است.محال است-و معنی همندارد-که انسان به منظور و مقصودی که ندارد برس،یعنی در راهیکه نرفته است به مقصد آن راه برسد.پس اینکه عرض کردیم روشنشدن به نور خدا-یا بگویید ایمان به حق-به عمل انسان ارزش میدهد، به این دلیل است که عمل انسان را در همین دنیا دگرگونمیکند.دو نفر که یک عمل را انجام میدهند،آنکه به نور خدا روشناست و آنکه به نور خدا روشن نیست،اینها به ظاهر یک جور عمل راانجام دادهاند ولی در باطن تفاوت این عمل و آن عمل از زمین تاآسمان است: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» (5) این آیه را دو جور تفسیر میکنند و هر دو جورش هم درستاست.همان طوری که قبلا هم تذکر دادهام اساسا معنی ندارد که ماآیات قرآن را همیشه به یک معنی خاص حمل کنیم.یک جا کهمیبینیم آیه در آن واحد دو معنی درست را تحمل میکند،هر دومقصود است.این از خصائص و جزء معجزات قرآن است که گاهیتعبیرات خودش را طوری میآورد که آن را چند جور میتوان معنیکرد و هر چند جورش هم درست است.گاهی شاعری شعریمیگوید که چند جور قابل معنی است و چه بسا از خودش همبپرسید میگوید هر طور که بخواهید بخوانید همان درست است.این شعرسعدی که در اول«بدایع»است معروف است و آن را چند جورمیتوان خواند:
از در بخشندگی و بنده نوازی مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
یعنی خدای بخشنده و بنده نواز،هم مرغ هوا را نصیب انسان کرده وهم ماهی دریا را.
ولی این شعر را هفت هشت جور دیگر هم میشود خواند،از جملهاینکه:
از در بخشندگی و بنده نوازی مرغ،هوا را نصیب و ماهی،دریا
یعنی هوا را نصیب مرغ کرده و دریا را نصیب ماهی.
از در بخشندگی و بنده نوازی مرغ هوا را نصیب،ماهی دریا
یعنی ماهی دریا را نصیب مرغ هوا کرده.
اگر اینها را تلفیق بکنید چند جور دیگر هم میشود خواند،البته با این تفاوت که اینجا در خواندن باید تغییری بدهیم، یک دفعهمیگوییم«مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا»و یک وقت میگوییم«مرغ،هوا را نصیب و ماهی،دریا»ولی آیات قرآن را هیچ لزومیندارد که چند جور بخوانیم،یک جور هم که میخوانیم چند جورمعنی میدهد.
«الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» .
عدالتیعنی حسن روابط اجتماعی،و ظلم،گسیختگی روابطاجتماعی است.حال اگر یک ملتی مسلمان و با ایمان هم باشند،خدا شناس هم به قول خودشان باشند،خودشان را هم ملت قرآنحساب بکنند،فریاد«اشهد ان لا اله الا الله»و«اشهد ان محمدارسول الله»و«اشهد ان علیا ولی الله»آنها هم به آسمان بلند باشد،اما آن اصلی که قرآن میگوید: «لیقوم الناس بالقسط» (6) اصلا درمیانشان برقرار نباشد و وقتی روابط اجتماعی آنها را میبینید سراسرفساد و دروغ و تهمت و فحشا و ظلم و ستم است،قرآن نه تنها مدعینیست که چنین ملتی قابل بقاست بلکه مدعی است که اینها قابلبقا نیستند،و همه اینها از آن اصل ریشه میگیرد:هر فردی و هر ملتیاگر از راهی بروند،به مقصدی که در نهایت آن راه قرار گرفته استمیرسند ولی اگر به راهی نروند انتظار رسیدن به مقصد آن راه را هم نبایدداشته باشند.یک فرد ماتریالیستیا یک ملت ماتریالیست اگر راهدنیای خودش را درست طی بکند قرآن میگوید به مقصد دنیایخودش میرسد،اما یک ملتخدا شناس اگر همان راه دنیا را غلط طی بکندبه مقصودش نمیرسد.به همین دلیل یک ماتریالیست وقتی کهبه طرف خدا نرفته و راه به سوی خدا یعنی راه تقرب به حق و راهبهشت را و راه اینکه سعادت آن جهانی را هم داشته باشد نرفته استاصلا توقع چه چیزی دارد؟!همین طور که ما در دنیا راه نرفته رانباید انتظار سعادتش را داشته باشیم،در آخرت هم نباید چنینانتظاری داشته باشیم.این است که بعد از آیه نور که همه نظرش-برطبق روایات و آنچه که از خود آیه استفاده میشود-به هدایت الهیاست و در ذیل آیه هم میفرماید: «یهدی الله لنوره من یشاء» ،میفرماید: «لیجزیهم الله احسن ما عملوا و یزیدهم من فضله» .
(تعبیرهای قرآن خیلی عجیب است!) «یجزیهم الله» یا به «یهدیالله» بر میگردد و یا به «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمهیسبح له فیها بالغدو و الاصال...» ،فرق نمیکند،چه بگوییم خداآنها را هدایت میکند برای این منظور و چه بگوییم اهل هدایت آن طوردرست عمل میکنند و خدا را فراموش نمیکنند به این منظور:
«لیجزیهم الله احسن ما عملوا» این نور خدا برای این است کهخدا عمل آنها را به نیکوترین وجهی که عمل کردهاند-یعنیبه نیکوترین نحو عملی که یک عمل کننده انجام بدهد-پاداشدهد.و این همان مطلبی است که عرض کردم،یعنی ایمان چنینارزشی به عمل انسان میدهد که آن حد اکثر پاداشی که باید بگیردمیگیرد.چطور میگیرد؟از نظر آخرت معلوم است که قرب خدا وحیات ابدی و بهشت جاویدان و مغفرت گناهان هست،اما از نظردنیا چطور؟قرآن هرگز میان آخرت و دنیا تناقض قائل نمیشود.آیابین دنیا و آخرت تضاد و تناقض هستیا نیست؟من یک مثلیبرایتان عرض میکنم شما ببینید اسمش تضاد استیا تضاد نیست.
خود ما مثلی داریم که میگوییم«چونکه صد آمد نود هم پیشماست».مولوی مثل دیگری ذکر میکند،مثال میزند به قطار شتر،میگوید شما یک وقت هست که طالب و خریدار یک قطار شترهستید و یک وقت هست که طالب پشم و پشکل شتر هستید.اگرشما طالب پشم و پشکل شتر هستید خوب پشم و پشکل گیرتانمیآید ولی دیگر قطار شتر به تبع گیرتان نمیآید،اما اگر کسی برود وقطار شتر را بخرد پشم و پشکل هم گیرش میآید میگوید:
آخرت قطار اشتر دان عمو در تبع دنیاش همچون پشک و مو
شما آخرت را بخواهید-نه اینکه آخرت را بخواهید تا دنیا رابه شما ندهند-دنیا هم هست،اما اگر دنیا را بخواهید دیگر آخرتنیست.اگر قطار شتر میخواهی پشم و پشکل هم فراوان است،امااگر فقط پشم و پشکل میخواهی دیگر قطار شتر گیرت نمیآید،قطار شتر مال دیگران است.
کی انسان از عمل خودش حد اکثر بهره را میبرد[و به]سعادت جاویدان اخروی،قرب به ذات حق،دوری از عذاب الهی وبه دنیای سعادتمند[نائل میشود؟]آن وقتی که به نور خدا روشن باشد وبرای خدا کار کند،میشود: «لیجزیهم الله احسن ما عملوا» یعنیحداکثر آنچه که به یک عملی میشود پاداش داد،پاداش داده میشود و دیگر جای خالی نیست، دنیایش هست،آخرتش همهست.بعد میفرماید: «و یزیدهم من فضله» از فضل خودش یکچیز اضافه هم میدهد،یعنی علاوه بر اینکه حد اکثر پاداش رامیدهد،اضافه بر پاداش هم از فضل خودش میدهد،که یکمنطقی هست در قرآن تقریبا به همین مضمون و به عبارات مختلف وآن اینکه اگر کسانی در راه خدا باشند،اینکه عملشان حد اکثر پاداش دادهمیشود به جای خود،آنچه میخواهند به آنها داده میشود نیز به جایخود- و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کانسعیهم مشکورا لهم فیها ما یشاؤون -علاوه بر آن «و لدینا مزید» (7) در اینجا چون راه فطری و طبیعت بشر است،یک چیزهایی هم کهنخواستهاند مافوق خواسته به آنها تفضل میشود.
تعبیر دیگر چنین است: «من کان یرید حرث الاخرة نزد لهفی حرثه» (8).
تعبیر دیگری در چند جای قرآن هست که آن خیلی عجیباست.در بعضی آیات،قرآن میگوید اگر کسی کار بد بکند به هماناندازه که کار بد کرده به او کیفر میدهند،و اگر کار خوب بکندچند برابر کار خوب به او[پاداش]میدهند: «من جاء بالحسنة فلهعشر امثالها» (9) کسی که کار خوب بکند ده برابر به او پاداشمیدهند.
یک منطق دیگری در قرآن هست که خیلی لطیف و عالیاست و آن این است: «و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا» (10) (اینخیلی عجیب است!)اگر کسی کار نیک و زیبا بکند ما به زیباییکارش میافزاییم،یعنی ما گریم و پرداختش میکنیم. وقتی کار درمسیر خلقت و رضای الهی قرار بگیرد اینچنین است.شما کاری رادر مسیر رضای الهی انجام بدهید،بسا هست این کار شما معایب ونواقصی دارد،اما خدا به فضل و لطف خودش آن معایب و نواقص رابر طرف میکند و زشتیهای عمل شما را از بین میبرد و تبدیلبه زیبایی میکند.خدا نسبت به کار نیک مشاطه گری میکند،بدیهایش را میپوشاند و به جایش خوبی میآورد.
پس این دو مطلب است:یکی اینکه یک کار خوب کهانسان میکند خدا آن را ده تا کار خوب حساب میکند.این، جنبهکمیت کار است،یعنی لطف الهی بر کمیتش میافزاید.یکی همجنبه کیفیت کار است که انسان یک کار نیمه زیبا انجام میدهد،بعد میبیند خدا تمام زیبا به او تحویل میدهد.اینها همه فرع بر ایناست که انسان به آن نور هدایتی که سراسر عالم را گرفته است روشنباشد،کور و تیره و گمراه نباشد.این معجزهها همه از همان روشنیایمان و روشن بودن به مقصد اصلی خلقت پیدا میشود «لیجزیهمالله احسن ما عملوا» که خدا پاداش بدهد به آنها به نیکوترین وجهیکه عمل کردهاند.مقصود این است که آن عملی که انجام دادهاند،به حد احسنی که میشد آن را انجام دهند،آن طور به آنها پاداشمیدهد.این آن عملی است که انجام داده و خواستهاند «و یزیدهممن فضله و به فضل خودش باز[بر پاداش]اضافه میکند. «و اللهیرزق من یشاء بغیر حساب» خدا آنکه را که بخواهد بدون حساب وبدون اندازه روزی میدهد.روز فقط نان و آب نیست،همان فضلو رحمت الهی است.خدا هر که را بخواهد[روزی بیحسابمیدهد.]البته خواستن خداوند از روی قرعه کشی و به گزاف نیست.
خدا چه کسانی را میخواهد؟همانهایی که خودش بیان کرده کهمشیت او چگونه حکمفرماست.
دو آیه بعد را فقط اشاره میکنم و تفصیلش را جلسه آیندهعرض میکنم.
این آیه راجع به عمل اهل ایمان بود.اما راجع به عملکافران،آنها که مؤمن نیستند و نه تنها مؤمن نیستند و قاصرند، بلکهمؤمن نیستند و مقصر و معاندند،قرآن برای آنها سه مثل ذکر کردهاست که دو مثل آن در اینجا آمده است و هر یک از این سه مثل یکمطلب اساسی را بیان میکند.گاهی میگوید اعمال اینها در حکمتلی از خاکستر است که باد شدیدی-در روزی که تند باد شدیدیهست-بوزد و هر ذره آن را یک جا ببرد،که به این مضمون آیاتدیگری هم هست، البته نه به صورت مثال:
و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا (11) پس گاهی به این صورت میگوید که عمل کافران،یکچیزی هست-نه اینکه چیزی نیست-ولی یک باد میآید وپراکنده و نابودش میکند و هر ذرهاش را به جایی میبرد.
مثل دیگری که برای اعمال کافران ذکر کرده مثل سراب است.در بیابانها و بخصوص بیابانهای شنزار خیلی اوقات به هنگامتابیدن آفتاب،انسان از دور نگاه میکند و خیال میکند یک دریاستکه در آن،آب دارد موج میزند و اگر تشنه باشد به سوی آب میرود،ولی هر چه نزدیک میشود میبیند آب از او دور میشود تا کم کممیفهمد که خیال بوده و از انعکاس نور یک چنین وضعی پیدا شدهو اصلا آبی وجود ندارد،صورت و شکل و ظاهر و خیال آب هستولی خود آب نیست.
گاهی نیز قرآن اعمال کافران را تشبیه میکند به تاریکیهاییکه انسان در یک شب ظلمانی در میان امواج طوفانی دریا گرفتاراست و همین طور موج از پس موج،حرکت میکند و هوا هم ابریاست،هیچ نوری وجود ندارد و به قدری تاریک است که حتیدستش را هر چه نزدیک به چشمش بیاورد که آن را ببیند،دستخودش را نمیبیند.
این سه مثل هر کدام ناظر به یک چیز بالخصوص است:یکیمثل کارهای بد کافران است که «ظلمات بعضها فوق بعض» (12) ، یکی مثل است برای کار خوبشان که خیال میکنند کار خوبانجام دادهاند،بعد میبینند سراب بوده است نه آب،و یکی دیگرمثل است برای کار خوبی که اول هم یک چیزی بوده ولی بعدکاری انجام دادهاند که آن را به کلی نیست و نابود کردهاند.
باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله...
1. کهف/30.
2. اسراء/18-20.
3. شوری/20.
4. یک مطلب دیگر نیز از خود قرآن استفاده میشود که اگر کسی به قصد دنیا تلاش کند آخرت به تبع به او نمیرسد، ولی اگر کسی به قصد آخرت تلاش کند دنیا به تبع به اومیرسد و این باز یک حساب دیگری است که از آیات قرآن میتوان استفاده کرد.
5. فاطر/10.
6. حدید/25.
7. ق/25.
8. شوری/20.
9. انعام/160.
10. شوری/23.
11.فرقان/23.
12.نور/40.